Perdic | The English speaking-countries. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 190 (1773 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	The English speaking-countries. U	کشورهای انگلیسی زبان

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	english speaking U	انگلیسی زبان
	english speaking people U	مردم یا ملل انگلیسی زبان
	The English - speaking world. U	دنیای انگلیسی زبان
	bourse [in a non-English-speaking country] U	بورس سهام
	bourse [in a non-English-speaking country] U	بورس اوراق بهادار
Other Matches

	trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U	پیوند به داخل [در تریلر]
	up one's street [British English] , down one's alley [American English] U	مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
	Queen's English [King's English] <idiom> U	[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
	to push your luck [British English] to press your luck [American English] U	زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
	countries U	مملکت
	countries U	ییلاق
	countries U	بیرون شهر دهات
	countries U	دیار
	countries U	کشور
	he kept on speaking U	پیوسته سخن میگفت
	he kept on speaking U	هی حرف
	he kept on speaking U	زد
	speaking U	سخنگو
	speaking U	سخنرانی
	speaking U	حرف زن
	third world countries U	کشورهای جهان سوم
	uncomitted countries U	کشورهای غیرمتعهد
	less developed countries U	کشورهای کمتر توسعه یافته
	poor countries U	کشورهای فقیر
	poor countries U	عقب مانده
	backward countries U	کشورهای عقب مانده
	underdeveloped countries U	کشورهای توسعه نیافته
	retarded countries U	کشورهای عقب مانده
	advanced countries U	کشورهای پیشرفته کشورهای توسعه یافته
	developed countries U	کشورهای توسعه یافته کشورهای پیشرفته
	mother countries U	میهن
	mother countries U	کشور اصلی
	capitalist countries U	کشورهای سرمایه داری
	developing countries U	کشورهای در حال رشد کشورهای در حال توسعه
	development countries U	کشورهای قابل توسعه
	developing countries U	کشورهای در حال توسعه
	least developed countries U	پائین ترین کشورهای در حال توسعه
	Speaking. [on the phone] U	[من] پشت تلفن صحبت می کنم.
	We are not on speaking terms . U	با هم قهر هستیم
	technically speaking U	از لحاظ فنی
	briefly speaking U	بطور خلاصه
	automatic speaking U	ناهشیارگویی
	roughly speaking U	قطع نظراز جزئیات
	roughly speaking U	تقریبا بدون رعایت دقت
	speaking circuit U	مدار تلفن
	speaking tube U	لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
	speaking with prosecutor U	در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
	strictly speaking U	اگر بخواهیم
	strictly speaking U	دقیق شویم
	strictly speaking U	حسابیش رابخواهیم
	speaking with prosecutor U	توافق باشاکی
	we are not on speaking terms U	با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
	briefly speaking U	مختصر کنیم
	plain speaking U	رک گویی
	evil speaking U	افترا
	evil speaking U	بدگوئی
	Underdeveloped ( backward) countries . U	کشورهای عقب افتاده
	oil rich countries U	کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
	Our company is oprerating in several countries . U	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
	To tell you the truth. Frankly speaking. U	راستش رابخواهی
	The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U	برف روی زمین نمی ماند.
	Racial prejudice prevails in some countries. U	دربرخی کشورها تعصبات نژادی وجود دارد
	The teo countries are separated by this river. U	این رودخانه دو کشور را از یکدیگه جدامی کند
	Organization of Petroleum Exporting Countries U	سازمانصادرکنندگاننفتخام
	Comparison with other countries is extremely interesting. U	مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
	developed market economy countries U	کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
	developed market economy countries U	کشورهای مرفه
	When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. U	در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
	English U	گردش فرفرهای گوی بیلیارد
	English U	بانگلیسی دراوردن
	the english U	انگلیسان
	after the english f.	به سبک انگلیسی ها
	English U	مربوط به مردم وزبان انگلیسی
	English U	انگلیسی
	the english U	انگلیس ها
	old english U	زبان انگلیسی قدیم
	how can I learn English U	چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
	English style U	[نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
	king's english U	انگلیسی اصیل
	English cottage U	خانه ویلایی
	English altar U	محراب انگلیسی
	In my broken English . U	با انگلیسی دست وپا شکسته ام
	american english U	زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
	Pidgin English <idiom> U	انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
	morrow [Old English] U	فردا [ آینده]
	English bond U	آجر چینی انگلیسی
	english garden U	پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
	english words U	واژه ها یا لغات انگلیسی
	in plain english U	به انگلیسی ساده
	his english is weak U	مایه انگلیسی اوکم است
	english woman U	زن انگلیسی
	to tutor somebody in English U	به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
	english sonnet U	غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
	english thread U	پیچ و مهره انگلیسی
	english system U	سیستم اینچی
	english system U	سیستم انگلیسی
	english billiards U	بیلیارد انگلیسی
	english shepherd U	سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
	english setter U	نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
	english self taught U	خوداموز انگلیسی
	english opening U	گشایش انگلیسی
	english mercury U	اسفناج صحرایی
	english horn U	نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
	in plain english U	پوست کنده
	middle english U	انگلیسی تا 0051میلادی
	natural english U	گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
	english billiards U	با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
	pidgin english U	انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
	structured english U	انگلیسی ساخت یافته
	He is good at English. U	انگلیسی اش خوب است
	king's english U	اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
	broken english U	انگلیسی دست و پا شکسته
	british english U	زبان انگلیسی رایج درانگلستان
	English loaf U	نانانگلیسی
	English stick U	عصایانگلیسی
	English breakfast U	یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
	body english U	چرخش بی اختیار
	intern [American English] U	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
	to labour [British English] U	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
	peter [American English] U	آلت تناسلی بچه
	to enroll [American English] U	خود را اسم نویسی کردن [ثبت نام کردن ]
	to call [up] somebody [American English] U	به کسی زنگ زدن
	shakedown [of something] [American English] U	تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
	boondoggle [American English] U	وقت بیهوده گذرانی
	to boondoggle [American English] U	پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
	to labor [American English] U	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
	to take the fall [American English] U	مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
	pursuer [Scottish English] U	شاکی [قانون]
	pursuer [Scottish English] U	مدعی [قانون]
	peter [American English] U	دودول
	peter [American English] U	دول
	verbiage [American English] U	بیان
	verbiage [American English] U	جمله بندی
	verbiage [American English] U	کلمه بندی
	pursuer [Scottish English] U	خواهان [قانون]
	Colors [American English] U	رنگها
	Well, duh! [American English] U	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
	operative [American English] U	جاسوس
	to plow [one's way] through something [American English] U	با سختی در کاری جلو رفتن
	plowman [American English] U	شخم زن [کشاورز ] [روستا ]
	turnover [British English] U	فروش [اقتصاد]
	groundhopper [British English] U	طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
	In simple (plain) English. U	به انگلیسی ساده
	I benefited greatly from the english course. U	از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
	English is not a hard language . U	انگلیسی زبان سختی نیست
	english toy spaniel U	نوعی سگ پشمالوی دارای پیشانی برامده وبینی روبه بالا
	There are many difference between Persian and English . U	بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
	english hand balance U	بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
	to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U	کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
	He speaks English fluently. U	انگلیسی راروان صحبت می کند
	Football pool [British English] U	قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
	to mail a letter [American English] U	نامه ای را با پست فرستادن
	to post a letter [British English] U	نامه ای را با پست فرستادن
	on the installment plan [American English] U	به اقساط
	high beam [American English] U	نور بالا [در خودرو]
	to capitalize/capitalise [British English] on something U	سود بردن از چیزی
	I am too shy (timid) to speak English . U	خجالت می کشم انگلیسی حرف بزنم
	to buy something on the never-never [British English] [humorous] <idiom> U	چیزی را قسطی خریدن [اصطلاح روزمره]
	football fan [American English] U	طرفدار فوتبال آمریکایی
	football fan [British English] U	طرفدار فوتبال
	peckish [British English] [colloquial] <adj.> U	اندکی گرسنه
	Department of labor [American English] U	اداره کار
	Main Street [American English] U	کسب و کار و خانواده های متوسط در اجتماعی به عنوان یک گروه
	draft order [American English] U	دستور به خدمت [سربازی]
	payment on account [American English] U	قسط
	to call 911 [American English] U	تلفن اضطراری کردن [به پلیس یا آتش نشانی]
	to pay on account [American English] U	یک قسط را پرداختن
	share of stock [American English] U	سهم [اقتصاد]
	to jink [colloquial] [British English] U	در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
	payment by installments [American English] U	قسط
	apple beignets [American English] U	قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
	apple fritters [British English] U	قاچ سیب درخمیر سرخ شده [یک نوع شیرینی]
	toffie apple [British English] U	سیب با ژلاتین پوشیده شده
	to skive off early [British English] U	با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
	first year resident [American English] U	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
	to give somebody a buzz [American English] U	به کسی زنگ زدن [اصطلاح روزمره]
	I'll give you a ring. [British English] U	من به تو زنگ می زنم.
	dipped headlights [lights] [British English] U	نور پایین [خودرو]
	to buy something on hire purchse [British English] U	چیزی را قسطی خریدن
	dimmed headlights [lights] [American English] U	نور پایین [خودرو]
	Bobtail [tractor unit] [American English] U	تراکتور [کامیون بدون تریلر]
	dipped beams [beam light] [British English] U	نور پایین [خودرو]
	motor-assisted pedal cycle [British English] U	دوچرخه موتوردار
	low beams [beam light] [American English] U	نور پایین [خودرو]
	Foundation [junior] house officer [British English] U	انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
	to start a car [to crank a car] [American English] U	ماشینی را روشن کردن
	He is giving her French lessons in exchange for English lessons U	به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
	to miss the bus [to miss the boat (British English) ] <idiom> U	فرصتی را از دست دادن [اصطلاح]
	soccer fan [soccer supporter] [American English] U	طرفدار فوتبال